
جواد نوربخش: راه تصوّف پا بر سر هستی زدن و از خودی و خودبینی رستن است. عقل جزوی (عقل فلاسفه وعلمای ظاهر) این راه را نمیپذیرد زیرا نگهبان «من» خویش و خود دوستی اش مذهب و کیش است. تنها به فتوای عشق می توان ماسوی الله را فراموش کرد و با شاهد ازل دست در آغوش شد. عقل و عشق هریک نوائی سازند و سازی می نوازند: ... عقل گوید: همه چیز برای تو - عشق گوید تو و همه چیز برای او. عشق گوید: در راه معشوق جان فدا کن - عقل گوید: این کار خطرناکی است، ترک ماجرا کن. ... ... عقل وسیله شناخت دریا از طریق قطره است، عشق قطره را دریا ساختن است. عقل مبنای خودنمایی و ناز است، عشق مایه جانبازی و نیاز است. خلاصه آنکه: عقل وزیر امین «من» است و عشق سپهسالار «روح». لشکر عقل نفس و صفات نفس و بافته های خلق است در حالیکه لشکر عشق صفات روح و یافته های حق است. عشق عشق لذّتی اغلب مثبت است که موضوع آن زیبایی است، همچنین احساسی عمیق، علاقهای لطیف و یا جاذبهای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد و میتواند در حوزههایی غیر قابل تصور ظهور کند. عشق و احساس شدید دوست داشتن، معانی زیادی را در بر دارد. در بعضی از مواقع، عشق بیش از حد میتواند شکلی تند و غیر عادی به خود بگیرد که گاه زیان آور و خطرناک است و گاه احساس شادی و خوشبختی میباشد. اما در کل عشق باور و احساسی عمیق و لطیف است که با حس صلحدوستی و انسانیت در تطابق است. عشق نوعی احساس عمیق و عاطفه در مورد دیگران یا جذابیت بی انتها برای دیگران است. در واقع عشق را میتوان یک احساس ژرف و غیر قابل توصیف انسانی دانست که فرد آنرا در یک رابطه دوطرفه با دیگری تقسیم میکند. با این وجود کلمه «عشق» در شرایط مختلف معانی مختلفی را بازگو میکند: علاوه بر عشق رمانتیک که آمیختهای از احساسات و میل جنسی است، انواع دیگر عشق مانند عشق عرفانی و عشق افلاطونی، عشق مذهبی، عشق به خانواده را نیز میتوان متصور شد، درواقع این کلمه را میتوان در مورد علاقه به هر چیز دوست داشتنی و فرح بخش، مانند فعالیتهای مختلف و انواع غذا به کار برد. ریشهٔ واژه عشق از عشقه گرفته شده و آن گیاهی است به نام لبلاب، چون بر درختی پیچد آن را بخشکاند. عشق صوری درخت جسم صاحبش را، خُشک و زردرو می کند، اما عشق معنوی بیخ درخت هستی اعتباری عاشق را خشک سازد و او را از خود بمیراند. عشق در لغت افراط در دوست داشتن و محبت تام معنی کرده اند. در گذشته تصور میشد که واژهٔ عشق ریشهٔ عربی دارد. ولی عربی و عبری هر دو از خانوادهٔ زبانهای سامیاند، و واژههای ریشهدار سامی همواره در هر دو زبان عربی و عبری معنیهای یکسان دارند. و عجیب است که واژهٔ «عشق» همتای عبری ندارد و واژهای که در عبری برای عشق به کار میرود اَحَو (ahav) است که با عربی حَبَّ (habba) هم خانوادهاست. ولی دیدگاه جدید پژوهشگران این است که واژهٔ «عشق» از iška اوستایی به معنی خواست، خواهش و گرایش ریشه میگیرد که آن نیز با واژهٔ اوستایی iš به معنی «خواستن، گراییدن، آرزو کردن و جستجوکردن» پیوند دارد. همچنین، به گواهی بهرام فرهوشی، این واژه در فارسی میانه به شکلِ išt به معنی خواهش، گرایش، دارایی و توانگری است. خود واژههای اوستایی و سنسکریت نام برده شده در بالا از ریشهٔ هندی و اروپایی(زبان آریاییان) نخستین یعنی ais به معنی خواستن، میل داشتن و جُستن میآید که شکل آن aisskā به چم خواست، گرایش و جستجو است. گذشته از اوستایی و سنسکریت، در چند زبان دیگر نیز برگرفتههایی از واژهٔ هندی و اروپایی نخستین ais بازماندهاست. فردوسی نیز که برای پاسداری از زبان فارسی از به کار بردن واژههای عربی آگاهانه و هوشمندانه خودداری میکند ولی واژهٔ عشق را به آسانی و باانگیزه به کار میبرد و با آن که آزادی سرایش به او توانایی میدهد که واژهٔ دیگری را جایگزین عشق کند، واژهٔ حُب را به کار نمیبرد. در زبان فارسی به کسی که دارای احساس عشق نسبت به کسی دیگر است، دلداده و به کسی که مورداحساس عشق طرف دیگر است؛ دلبر یا دلربا میگویند. واژه عشق در ادبیات فارسی به ویژه ادبیات غنایی، پایگاه و اهمیتی ویژه و والا دارد و بسیاری از شاعران پارسی، درباهٔ عشق و عاشقی، وصف معشوق و سختیهای عاشقی، اشعاری با ارزش ادبی والا دارند. همچنین گاهی اوقات، این کلمه درباره عشق انسان به خدا نیز آمدهاست که در مقوله عرفان و مذهب میگنجد.
دست نوشته های مهندس احمدی
keywords : وب سایت مهندس احمدی،دست نوشته مهندس احمدی،مقالات مهندس احمدی